نوروز مبارک

نرم نرمک می رسد اینک بهار

خوش به حال روزگار !

خوش به حال چشمه ها و دشت ها ،

خوش به حال دانه ها و سبزه ها ،

خوش به حال غنچه های نیمه باز ،

خوش به حال دختر میخک – که می خندد به ناز

خوش به حال آفتاب

 

...

 

ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم !

ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب!

ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار

گر نکوبی شیشۀغم را به سنگ؛

هفت رنگش می شود هفتاد رنگ!

 

(فریدون مشیری )

 

با سلام

نوروز:یادگار مهر کوروش.جام جمشید.تیر آرش.خون سهراب.رخش رستم.عشق بابک و ساز پرویز خجسته باد.

بدرود

 

نی نالان...

هردمی چون نی از دل نالان شکوه‌ها دارم
روی دل هر شب تا سحرگاهان با خدا دارم

هر نفس آهی است از دل خونین
لحظه‌های عمر بی‌سامان می‌رود سنگین
اشک خون‌آلوده‌ام دامان می‌کند رنگین

به سکوت سرد زمان، به خزان زرد زمان
نه زمان را درد کسی، نه کسی را درد زمان

بهار مردمی‌ها دی شد، زمان مهربانی طی شد
آه از این دم سردی‌ها خدایا

نه امیدی در دل من که گشاید مشکل من
نه فروغ روی مهی که فروزد محفل من

نه همزبان دردآگاهی که ناله‌ای خورد با آهی
داد از این بی‌دردیها خدایا

نه صفایی ز دمسازی به جام می
که گرد غم ز دل شوید

که بگویم راز پنهان، که چه دردی دارم بر جان
وای از این بی همرازی خدایا

وه که به حسرت عمر گرامی سر شد
همچو شراره از دل آذر بر شد و خاکستر شد

یک نفس زد و هدر شد
روزگار من به سر شد

چنگی عشقم راه جنون زد
مردم چشمم جامه به خون زد

دل نهم ز بی‌شکیبی
با فسون خودفریبی

چه فسون نافرجامی
به امید بی‌انجامی
وای از این افسون‌سازی خدایا

دانلود آهنگ با صدای آسمایی استاد شجریان

تندیس مرمر استاد مشکاتیان رونمایی شد

بی همگان بسر شود بی تو بسر نمیشود...

سلام و درود

دوستان چند تا عکس از تندیس استاد مشکاتیان که با سنگ مرمر ساخته شده براتون میزارم که طبق قول استاد قدمیاری...مجسمه ساز نیشابوری... ساخته شد و برگ سبزیست تحفه درویش.

با حضور جمعی از دوستاران و خانواده محترم استاد رونمایی شد.

این توضیح رو خدمت دوستان بدم چون استاد عاشق کوه بینالود بودن این مجسمه هم نماد استاد هست که از درون کوه بینالود سر برون آورده!

 

..........................................................................................................................

...................................................................................................................................

........................................................................................................................

لطفا آخری رو به عنوان عکس هنری از من قبول کنید!

 چند سطر سکوت...

 

 

 

در دور دست دور

در شهر سوت و کور

آنجا که باغ عاطفه آتش گرفته بود

آنجا که باد قحطی انسان وزیده بود

مردی نشسته بود تنــها و خسته جان

گم کرده کاروان

تنها تر از درخت تک افتاده در کویر

بر لب سرود سرد و غم افزای انتظار

در دل هزار حسرت دیرینه یادگار

بر دوش، بار یار

این سو نگاه کرد

آن سو نگاه کرد

چیزی ندید و گفت:

اینجا نه جای ماست

کو جای پای یار؟

 هدیه ای از طرف یک آشنای درد، در اقتفای این بیت حافظ:

باده و مطرب و گل، جمله مهیاست ولی – عیش بی یار، مهنا نبود یار کجاست؟

بدرود

هرچه گفتیم جز حکایت دوست درهمه عمر از آن پشیمانیم...

از ني بي نوا مي نويسم از شب و گريه ها مي نويسم

 از من و تو به ما مي نويسم بي تو بيهوده را مي نويسم در شگفتم چرا مي نويسم 

صبر سنگم صبوري صدا نيست مرگ سنگينم از من جدا نيست 

جز شكستن مرا ماجرا نيست ني غلط گفتم اين هم روا نيست

واژه واژه تو را مي نويسم 

بوي تو بوي گلهاي خانه بوي سبزينگي در جوانه

 بوي دلتنگي محرمانه من ترا در غزل و ترانه از رفاقت جدا مي نویسم

از ني بي نوا مي نويسم از شب و گريه ها مي نويسم

بدرود

ای دوست وقت خفتن و خاموشیت نبود...

ترسم که اشک در غم ما پرده در شود

وین راز سر به مهر به عالم خبر شود

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر

آری شود ولیک به خون جگر شود

 

چند سطر سکوت

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سلام دوستان به مناسبت سالگرد استاد مشکاتیان شعری از خود استاد رو به شما تقدیم میکنم:

همین نه من!

هرگز نخواسته ام شعری گفته باشم

یا بسا که نمی توانسته ام چنین،

هرگز نپنداشته ام که شعری بوده ام

بایسته برای سرودن

یا شایسته ی دمی که غنودنی مگر،

تنها خودم بوده ام

هم در ساحت سرزمینی

که تابش و بارش همیشه اش

کلام و کبوتر است

هوای تازه و ترانه ی تر است

یا شبنمی که بر شولای گلبرگ وازه یی

چندان که آنجاش دیگر هیچ نباید گفت.

آنجا که مهر نشسته بردل از دل نمی توان شست.

هرگز نخواسته ام آهی باشم

بر کناره ی کوی تو ای عشق ، حتی بی تاملی،

هرگز نخواسته ام خوبی خوابی باشم

در شبسرای آرامش نیگوان ، بی تفکری حتی،

و نیزنه سراینده ی نغمه یی که در نظر آید ...

می خواهم خودم باشم

شبنم اشکی از گرما گرم عاطفه ای مگر:

-ژرف.روان و غریب تر که بباید!

یا سوز سرود سازی در دلی

که نهانخانه ی  آتشکده ئی شاید

-ژرف. روان و غریب تر که بشاید!

می خواستم خودم باشم

همین نه من

او که سایه اش فراروی رویا و گریه دیده اید.

راز غریبی است!

کی با سایه ام

هما روی در آیینه ... به نما خواهم شد؟

-شاید نه در این جهان.

 

بدرود

 

ماه خدا مبارک

امید است از آنان که طاعت کنند که بی طاعتان را شفاعت کنند...

پروردگارا سینه ام را گشاده گردان و کار را برمن آسانفرما و از زبانم گره بگشاتا همگان سخنم را دریابند!

«اين دهان بستي دهاني باز شد

كو خورنده‌ي لقمه‌هاي راز شد

لب فروبند از طعام و از شراب

سوي خوان آسماني كن شتاب

گر تو اين انبان ز نان خالي كني

پر ز گوهرهاي اجلالي كني

طفل جان از شير شيطان باز كن

بعد از آنش با ملك انباز كن

چند خوردي چرب و شيرين از طعام

امتحان كن چند روزي با صيام

چند شب‌ها خواب را گشتي اسير

يك شبي بيدار شو دولت بگير.»

.

ولی افسوس که رمضان بی ربنای تو لطفی ندارد...

صدای تو را دوست دارم

 صدای تو از آن و از جاودان می سراید

 صدای تو از لاله زاران که در یاد

می آید

صدای تورا ،

 رنگ و بوی صدای تورا ،دوست دارم.

 ................

 جهان در صدای تو آبی ست

 و زیر و بم هر چه از اصفهان 

  در صدای تو     آبی ست.

و هر سنت از دیرگاهان و هر بدعت از ناگهان در صدای تو آبی ست.

 (شعر از اسماعیل خویی ضمنا این شعر با صدای زیبای همایون و مژگان شجریان به عنوان هدیه روز تولد استاد اجرا شده و تقدیم استاد شده)

 

کلام آخر:

 

من مرغ عالی همتم از آشیانه بر پرم

تا کرکسان چرخ را هم بال و هم پر بشکنم

عشقی دیگر در دل ماندو یاری دیگر از دست رفت...

یاران موافق همه از دست شدند

درپای ازل یکان یکان پست شدند

بودیم زیک شراب در مجلس عمر

یک دور زما زودترک مست شدند

 

پس سخن کوتاه باید والسلام...

روحش شاد و راهش پر رهرو باد

سلام به همه دوستان عزیزم

با سلام به همه دوستان عزیزم

روزی سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد . شخصی نشست و ساعتها تقلای پروانه برای بیرون آمدن از سوراخ کوچک پیله راتماشا کرد. ناگهان تقلای پروانه متوقف شدو به نظر رسید که خسته شده و دیگر نمی تواند به تلاشش ادامه دهد. آن شخص مصمم شد به پروانه کمک کند و با برش قیچی سوراخ پیله را گشاد کرد. پروانه به راحتی از پیله خارج شد اما جثه اش ضعیف و بالهایش چروکیده بودند. آن شخص به تماشای پروانه ادامه داد . او انتظار داشت پر پروانه گسترده و مستحکم شود واز جثه او محافظت کند اما چنین نشد . در واقع پروانه ناچار شد همه عمر را روی زمین بخزد . و هرگز نتوانست با بالهایش پرواز کند . آن شخص مهربان نفهمید که محدودیت پیله و تقلا برای خارج شدن از سوراخ ریز آن را خدا برای پروانه قرار داده بود تا به آن وسیله مایعی از بدنش ترشح شود و پس از خروج از پیله به او امکان پرواز دهد.

 

گاهی اوقات در زندگی فقط به تقلا نیاز داریم. اگر خداوند مقرر میکرد بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج میشدیم، به اندازه کافی قوی نمیشدیم و هر گز نمی توانستیم پرواز کنیم

سنگ مزار زنده یاد استاد پرویز مشکاتیان نصب شد

ای پیک راستان خبر یار ما بگو       احوال گل به بلبل دستان سرا بگو
ما محرمان خلوت انسیم غم مخور       

با یار آشنا سخن آشنا بگو

سلام دوستان اولا از اینکه دیر بروز شدم از همه عذز میخام...

دوستان چند تا عکس از سنگ زیبا و در شان آرامگاه استاد مشکاتیان براتون گزاشتم

برای دیدن ادامه عکس ها بر روی ادامه مطلب کلیک کنید

ادامه نوشته

پایان نامه خرگوش

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یک روز آفتابی، خرگوشی خارج از لانه خود به جدیت هرچه تمام در حال تایپ بود. در همین حین، یک روباه او را دید.

روباه: خرگوش داری چیکار می‌کنی؟

خرگوش: دارم پایان نامه می‌نویسم.

روباه: جالبه، حالا موضوع پایان نامت چی هست؟

خرگوش: من در مورد اینکه یک خرگوش چطور می تونه یک روباه رو بخوره، دارم مطلب می‌نویسم.

روباه: احمقانه است، هر کسی می‌دونه که خرگوش ها، روباه نمی‌خورند.

خرگوش: مطمئن باش که می تونند، من می تونم این رو بهت ثابت کنم، دنبال من بیا.

خرگوش و روباه با هم داخل لانه خرگوش شدند و بعد از مدتی خرگوش به تنهایی از لانه خارج شد و بشدت به نوشتن خود ادامه داد.

در همین حال، گرگی از آنجا رد می‌شد..

گرگ: خرگوش این چیه داری می‌نویسی؟

خرگوش: من دارم روی پایان نامم که یک خرگوش چطور می تونه یک گرگ رو بخوره، کار می کنم.

گرگ: تو که تصمیم نداری این مزخرفات رو چاپ کنی؟

خرگوش: مساله ای نیست، می خواهی بهت ثابت کنم؟

بعد گرگ و خرگوش وارد لانه خرگوش شدند.

خرگوش پس از مدتی به تنهایی برگشت و به کار خود ادامه داد.

حال ببینیم در لانه خرگوش چه خبره

در لانه خرگوش، در یک گوشه موها و استخوان های روباه و در گوشه ای دیگر موها و استخوان های گرگ ریخته بود.

در گوشه دیگر لانه، شیر قوی هیکلی در حال تمیز کردن دهان خود بود.

نتیجه:

هیچ مهم نیست که موضوع پایان نامه شما چه باشد

هیچ مهم نیست که شما اطلاعات بدرد بخوری در مورد پایان نامه‌تان داشته باشید

آن چیزی که مهم است این است که استاد راهنمای شما کیه
 
 
خوشا به حال خودمون که اصلا پایان نامه نداشتیم
بدرود